۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

آینده ی روشن

قرارم برای نوشتن نبود . تا بعد از نوروز و عید دیدنی و مخلفاتش . اما ویرم می گیرد . بعضی چیزها را دیدن و خاموش ماندن و دم نیاوردن کار سختی ست . سخت تر از جواب دادن به سوالات بی و سر و ته یک عده مشکل دار روانی که می خواهند به زور دگمی و عصبیت شبه جاهلی ثابت کنند که تو برای جامعه ی اسلامی ِ او خطر ناکی ! انکارهایت برای ِ او بی معنی ست . او ایمان دارد به آنچه که در مغزش فرو کرده اند . ایمان او به هر دلیلی که باشد ( حتی مادی ) آنقدر قوی هست که از پشت سر وبا شنیدن لحن صداو نفس های اش و بوی تند عطر تیروز نشان اش آن را باور کنی . خانه ی کروبی را رنگ زدند . شیشه هایِ سرپناه اش را شکستند . پارچه نوشتن و تبریک گفتن که ال و بل و پیوندت با بی بی سی مبارک ! او را که می خواست و می خواهد حافظ این نظام باشد و با تمام توان اش از آن دفاع می کند ، به سمتی می کشانند که نا امیدش کنند و به جایی برسانند اش که بگوید این همانی نیست که باید باشد و لابد فردا از بیخ منکر اش بشود ! برای رسیدن به منافع کوتاه مدت و ناقص شان از قربانی کردن ارزشمند ترین دارایی های این مرز و بوم ابایی ندارند . موسوی را که امید مردم بود و هست را فتنه می نامند تا فتنه های خودشان روشن بماند . برای یادگار خاندان خمینی خط و نشان می کشند و او را به صهیونیست ها می چسبانند تا عملکرد سراسر پر منفعتشان برای اسرائیل را کسی نبیند . تاریخ قاضی ِ معتبری ست و زمان ثابت کننده ی حقانیت ها . صبر پیشه ی ایرانیان است . قرن ها مبارزه برای رسیدن به کمترین خواسته ها از آن ها مردمانی سرسخت و صبور ساخته است . صبوری پیشه ی ماست . آنقدر صبر می کنیم و در زندان ها می پوسیم تا فرزندانمان آزاد باشند . به فرزندان مان رسم صبوری می آموزیم تا بذر مهربانی بکارند . درختان و محصولات خشم آلودی را که نتیجه ی خشم پدران مان بوده می خشکانیم به جاشان عشق می کاریم تا نسل فردای سرزمینمان زیر سایه ی گسترده یِ آن به جای تیر های زهر آگین و پر کینه ، بوسه و ایثار به هموطنان شان بدهند . . .
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم . . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر