۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

بازی

این روزها بعضی رفتارها را می توان به بازی دادن تعبیر نمود . حالا فرض کنید در یک شهرستان که از قضای روزگار مرکز استان هم گردیده ، یکی هست که نام اش روزنامه نگار باسابقه گذاشته شده و خوب یا بد انتظاراتی هم از او به وجود آمده است . از طرف دیگر بنا به دلایلی کاملن مبرهن و در همان حال مبهم ، مدتی را در خدمت دوسِتان گذرانده و در این مدت به اندازه ی مکفی توجیه شده که چه اتفاقی افتاده است و چه چیزی بد و چه چیزی جیز می باشد ! قسم و آیه آوردن هم که توفیر نمی کند این روزها .
حالا این فرد مسبوق به سابقه در بگیر و نگیر و شل کن سفت کن های مدام که آدرس خانه اش را هم فراموش می کند چه برسد به این که نام اعضای شورای شهرش را حفظ باشد ، باید هم نعل را داشته باشد هم میخ را . هم پا دراز نکند و هم مراقب باشد که آق والدین نشود . از یک طرف دیگرِ کاملن یک طرفه او را در کمال ناباوری می بخشند و ازهمان طرف دیگر باید تاوان بدهد . یعنی مامور مربوطه که صد البته همیشه معذوراست ، مقرر شده تاوان بگیرد و بخشیدن و نبخشیدن و رحم و مروت و همسایه و دوست و آشنا سرش نمی شود و اصولن کاری با بخشیده شدن وعفو و غیره ذالک ندارد . پس فرصت مرصت یوخدی ! مبهم تر از این نمی شد نوشت واگر متوجه منظور نظر نگارنده از نگارش این سطور نشدید خیلی خودتان را اذیت نکنید . اشکال ندارد . مهم همان کوچه ی علی چپ خودمان است که راه اش را خوب بلدیم و نثر مبهم باقی مانده از قرون هفتم و هشتم به این ورو نقش بازی کردن های مان بعد از صفویه !
فعلن که پانزده روز تمدید شدیم . خودش غنیمتی ست که مغتتنم می دارمش ! و ... خوشحالم که برگشتم ... همین !

۲ نظر:

  1. اولا که خوش اومدید ، صفا آوردید...
    از این که ما رو چشم انتظار نذاشتید ممنون!
    ما هم وجوده شما رو اینجا غنیمت میدونیم و از حضور سبزتون نهایت استفاده رو میبریم ....

    پاسخحذف
  2. هر که را با خط سبزت سر سودا باشد/ پای از اين دايره بيرون ننهد تا باشد

    پاسخحذف