۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

فردا



این فردا کی می رسد ؟ از روزی که متولد شده ایم ، فردا را برایِ ما نوید داده اند و هر بار به فردایی دیگر . قسمت جالب داستان فردا این است که هر بار هم ما برایِ رسیدن فردا صبری نو پیشه می کنیم . بی هیچ گلایه ای . بی هیچ داد و فغانی . اگر هم باشد به ناله ای سر و تهش را هم می آوریم تا مبادا خدشه ای به آرزوهایِ محال و نا محالمان بیفتد . انقلاب 57 شد گفتیم رسید . آزادی باهمه ی هیبت و بزرگی اش . دو صباحی نگذشته گفتند صبر کنید تا فردا . فردا که رسید همه لالمانی گرفتیم . گفتند به زور نشود جز به صبر . صبور شدیم تا پایان جنگ نا خواسته . تمام که شد سازندگی را با چاپندگی در حلقمان ریختند و انگشت رویِ لبانمان که هیس ! زود و زور نمی شود . جوانی را به همین هیس و پیس طی کردیم . دوم خرداد را گفتیم که خودش است . نگو در این مدت پستو خانه هامان محل رشد و نمو خصلت هایِ زورگویِ تاریخیِ ما شده بود . اصلاحات را با فشار پنبه هم نپذیرفتند . در گوشمان کوی دانشگاه را به ریش تراشی آتش گرفتاندند و فاتحه یِ اصلاح سر و صورت را هم با هم همچنین . هشت سال که تمام شد تازه فهمیدیم هنوز تا فردا قرنی راه داریم . گفتند نه . چهار سال صبوری کنید . نمودیم و کردند ! سبزینه ها سر نزده بود که له شدند . اینبار انگشت هیس نبود که رویِ لبانمان گذاشتند . مشت و لگد و گلوله هم آمد . . . حالا یگ بار دیگر سرهامان را تا چشمهامان کرده ایم داخل یقه هایِ بلند و در انتظار یک فردایِ دیگر . چه می توان کرد که ما عمری ست با همین فردا ها دلخوش و سر خوش گرد خودمان چرخیده ایم . باز هم می چرخیم .

۳ نظر:

  1. جناب مالکی عزیز ،هیچ آرزو یی محال نیست ،وقتی خواسته های ما بتونن از مرحله ی رویا بگذرن و به آرزو تبدل بشن دیگه نباید نگران رسیدن بشون باشیم,
    چون توی مسیری قرار می گیرن که ممکنه ازکنترل ما خارج باشه ولی با کمی تلاش به هدف میرسه, اما ! به وقت خودش ...
    آسمان فردا هاتون آفتابی و زمینش همواره سبز باد !
    رهگذر

    پاسخحذف
  2. از اون عجیبترش فردای قیامته...

    پاسخحذف
  3. ...
    خورشید مرده بود ، و فردا
    در ذهن کودکان
    مفهوم گنگ گمشده ای داشت
    ...
    خورشید مرده بود
    و هیچکس نمیدانست
    که نام آن کبوتر غمگین
    کز قلبها گریخته ، ایمانست

    آه ، ای صدای زندانی
    آیا شکوه یأس تو هرگز
    از هیچ سوی این شب منفور
    نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
    آه ، ای صدای زندانی
    ای آخرین صدای صداها...
    "فروغ فرخزاد"

    پاسخحذف