۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

رفتن


وقت رفتن که می شود تازه یاد کارهای نکرده می افتیم . لیست بلندی می شود از آنچه که باید انجام داد و مانده است . اما مهلت نیست . خیلی هم فرق نمی کند . شاید این آخرین پست من باشد برای چند ماه . شاید هم نه . هر چه هست وقتی احضار می شوی حس عجیبی سرغ آدم می آید . این که بعد از آن چه خواهد شد؟ طولانی خواهد بود یا کوتاه ؟ چه خواهند گفت ؟
به هر حال این وبلاگ فعلن تعطیل است تا اطلاع ثانوی . شاید همین فردا دوباره بیایم برای نوشتن از نو . شاید هم خیلی طول بکشد که دوباره اینجا بنویسم . شاید هم هیچ وقت !
سبز بمانید و سر بلند .

۲ نظر:

  1. آن غاليه خط گر سوی ما نامه نوشتی/ گردون ورق هستی ما درننوشتی
    هر چند که هجران ثمر وصل برآرد/ دهقان جهان کاش که اين تخم نکشتی
    آمرزش نقد است کسی را که در اين جا/ ياريست چو حوری و سرايی چو بهشتی
    در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد/ چون بالش زر نيست بسازيم به خشتی


    khoda poshto panahet gharaman !

    پاسخحذف
  2. خدا پشت و پناهت قهرمان !


    آن غاليه خط گر سوی ما نامه نوشتی/ گردون ورق هستی ما درننوشتی
    هر چند که هجران ثمر وصل برآرد/ دهقان جهان کاش که اين تخم نکشتی

    نو شدنت را به انتظار نشسته ایم ...

    پاسخحذف