۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

با چشمان باز


چه بر سرمان آمده است ؟ مایی که طاقت دیدین بریدن سر یک مرغ را نداشتیم ، می ایستیم و کشته شدن انسانی را که نام هم وطن را دارد نظاره می کنیم . نه تنها ما که پلیس نیز تماشاگری می شود بی اعتنا و بی تفاوت . یک بار در سعادت آباد تهران و بار دیگر در قسمت دیگری از این خاک پر درد . بار دیگرش کجاست ؟! قاتل به آرامی بالاِ سر قربانی اش ایستاده تا از جان دادنش مطمئن شود و در این 10 دقیقه هیچ کس را یارایِ اقدامی نیست . نه مردم و نه پلیس که از نشان دادن اقتدارش زمان زیادی نمی گذرد . . . و پاین کارآنچه مانده تکه اسکناس هایی ست که بلا را از ما دور کند و چشمان باز و ناباور قربانی . . . چه بر سر ما آمده است ؟ شما می دانید ؟!

۱ نظر:

  1. من فکر می کنم مردم دیگه از مرگ ترس و واهمه ایی ندارند چون داستان زندگی ها شون از ۱۰۰ بار مردن تلخ ترشده...

    شاد باشید!

    رهگذر

    پاسخحذف