۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

فاتحان


اینها را که می بینید نه چیزی گم کرده اند و نه چیزی پیدا ! اینها عاشقان ولایت هستند که جایِ پایِ متبرکی را به چفیه ها شان می مالند تا سرمه یِ چشمشان باشد و مرحم درد ! اینها همان هایی هستند که . . .
سال 84 بود . ساعت از 12 شب گذشته و من و چند نفر از روزنامه نگارن همکار در حیاط ساختمان استانداری زنجان به نتیجه ای فکر می کردیم که همه مان را مبهوت کرده بود . مموتی برنده شده بود و ما در خنکای شب و در سکوت پر معنایی که در روشنایی مهتاب گاه با رقص نسیمی در میان برگ هایِ درختان می شکست به آینده می اندیشیدیم . ناگهان سر و صدایِ فریاد و موتور هوندا 125 و بازیِ پرچم ها آن سکوت را به وهمی پر صدا تبدیل کرد ! آن سویِ نرده ها عده ای پیروزمندانه فریاد می زدند و به ما نگاه می کردند . کسی را یارایِ گفتن چیزی نبود . پیروز بودند و در حال ابراز خوشحالی و البته خط و نشان کشیدن . یکی از حاضران نجوا کنان پرسید چه خواهد شد ؟! گفتم هیچ ! اما روزی را می بینم که اعتراضی نخواهیم داشت حتی به مسئول فضایِ سبز پارک محله مان ! خوب نگاهشان کنید . چقدر شبیه همان هایی هستند که آن شب پیروزمندانه فریاد می زدند و چون فاتحان جنگ بر دهان کف می بردند و خون در چشمان می چرخاندند .

۳ نظر:

  1. اون وقت چی رو فتح کردند ؟!؟!؟!
    سکوی اول جهنم رو !؟!؟!؟!
    مبارکشون باشه از آن خودشون ...

    ياد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشين لبان / بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
    پيش از اين کاين سقف سبز و طاق مينا برکشند/ منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود


    با سپاس
    رهگذر

    پاسخحذف
  2. به مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم / بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
    الا ای همنشين دل که يارانت برفت از ياد / مرا روزی مباد آن دم که بی ياد تو بنشينم
    جهان پير است و بی‌بنياد از اين فرهادکش فرياد / که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم
    ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل / بيار ای باد شبگيری نسيمی زان عرق چينم
    جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی / که سلطانی عالم را طفيل عشق می‌بينم
    اگر بر جای من غيری گزيند دوست حاکم اوست / حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزينم
    صباح الخير زد بلبل کجايی ساقيا برخيز / که غوغا می‌کند در سر خيال خواب دوشينم
    شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين / اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالينم
    حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت افتاد / همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقينم

    رهگذر

    پاسخحذف
  3. متنی از دکتر علی شریعتی می خوندم با این عنوان :

    ((ملتی عاشق علی باشد و عاقبت یزید))
    حیفم اومد که متن کامل رو اینجا ننویسم ،وقعا درد آوره این حقیقت ...

    چه رنجی بزرگ تر از اینکه ملتی عاشق علی باشد و
    عاقبت یزید را داشته باشد؟ و چه رنجی بالاتر از اینکه کسانی که می بینیم در چه سطحی از معنویت، از آگاهی، از منطق و از انصاف هستند باید از علی و از مکتب علی سخن بگویند و مردم را با مکتب علی آشنا کنند؟ و چه رنجی بالاتر از اینکه در این دنیا یک ملتی، یک گروهی هست که مارک علی بر پیشانی سرنوشتش خورده و از فقر، از خواب، از تخدیر، از تفرقه و از کوتاه اندیشی، و از بدبینی، ضعف و ذلت رنج ببرد؟ و چه رنجی بالاتر از اینکه الان می بینیم نسل قدیم ما که به علی و به مذهب علی وفادار مانده، قدرت زایندگی خودش و حرکت خودش را از دست داده، به جمود و توقف دچار شده و نسل آینده را نمی تواند به تاریخ و فرهنگ و مذهب علی پیوند دهد و آنچه را که شهدای بزرگ شیعه و علمای بزرگ شیعه و بزرگان و فداکاران و مردم عاشق شیعه به این نسل سپرده اند نمی توانند به نسل بعد از خود انتقال دهند.

    علی سبز زمان باشی
    رهگذر

    پاسخحذف