۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

مامان گوارا و چِگوارا


نوشتن این چیزا اینجا فایده اش چیه ؟ این که کسان دیگری را هم نگران کنم چه لزومی دارد ؟! اما اجازه بدهید که بگویم امروز هم برایِ چندمین بار تلفنی تهدید شدم که غلظ زیادی نکنم ! لازم به گفتن نیست که دیگر از فرط تکرار برایِ من عادی شده است . نگرانی ام پدر و مادر و پسرم بودند . اما امروز اتفاق جالبی افتاد :
مادرم گوشی را برداشت . داشتیم ناهار می خوردیم . منتظر تلفن خواهرم بود که برای مشتری هایِ فردایِ آرایشگاه با هم قرار مدار بگذارند ( مادر من آرایشگاه زنانه دارد و خیلی هم ماهر است . این را پیام بازرگانی حساب کنید !) از وقتی خانه نشینی ام بیشتر شده است ، ناخواسته اخبار را گوش می کنم ! به هر حال آن سوی خط هر کسی بود جز خواهر من . رنگ مامان که پرید فهمیدم خودشانند . خواستم گوشی را بگیرم که حاج خانم با اشاره یِ دستش دستور داد که بشینم . داشت حسابی گوش می داد . طرف که ساکت شد مامان شروع کرد . جایِ شما خالی . چیزهایی گفت که اگر بخواهم بنویسم فقط باید سه نقطه بگذارم ! با زبان شیرین ترکی حسابی از خجالت طرف درآمد . خلاصه اش این بود که شما بدبختها کارتان به جایی رسیده که می خواهید با ترساندن پیرزن و بچه مردم را خفه کنید و حالاهر غلطی از دستتان بر می آید بکنید و شاتالاق ! گوشی را کوبید سر جای اش .
حالا من مانده بودم مامان را دریابم یا پوریا را ساکت کنم که داشت از خنده ریسه می رفت . این ور سفره هم حاج بابا و امید ( برادرم ) داشتند حاج مامان را تشویق می کردند و به به چه چه بود که از در و دیوار می بارید . . . خلاصه سبزی قورمه ی امروز چسبید و آی کیف کردم ! فقط خواستم شما هم در این کیف ما شریک شوید . کیف کردید ؟!

۴ نظر:

  1. همین حاجیه مامان خانوم بودند که همچین مبارزی رو تربیت کردند ،جدن دست مریزاد داره!
    از طرف ما روی ماهشون رو ببوسید ....
    در ضمن اون سبزی قرمه هم گوارای وجود شریفتون ...

    پاسخحذف
  2. نوش جانتان ، گوارای وجود

    پاسخحذف
  3. Unbekannt du muss wie Dreck behandelt werden und dass werden wir tun

    پاسخحذف
  4. چه بوي قرمه اي اينجا را پر كرده!
    نوش جانتان و دست مادرجان به هزار و يك دليل بي درد

    پاسخحذف